به نقل از روزنامه ایران و خبر آنلاین با کمی تصرف:

در جریان نهضت سدسازی که از ابتدای دهه 70 در کشور آغاز شده بود، بیش از 44 سد در حوضه آبریز ارومیه ساخته شد و ارومیه که سه عنوان پر طمطراق پارک ملی، تالاب بین‌المللی و ذخیره گاه زیست‌کرۀ ثبت شده در یونسکو را با خود یدک می‌کشید سرانجام خشک شد.


درست مانند طشک و بختگان، هورالعظیم، پریشان، هامون، جازموریان و مهارلو.

ارومیه خشک شد، فلامینگو‌ها و پلیکان‌ها و همه آن 240 گونۀ پرنده‌ای که تا آن زمان در دریاچه شناسایی شده بودند هرگز به پشت سدها و به میانه آب شیرین نرفتند و دسته دسته در میان شوره زارهای ارومیه جان باختند!

خشکیدگی فقط دامن بزرگترین دریاچه‌ها و تالاب‌های ایران را نگرفت و عریض و طویل ترین رودخانه‌های کشور نیز همچون کارون و کرخه و زاینده رود هم با ساخت بیش از 50 سد بزرگ و کوچک به درد مشابه مبتلا شدند.

جنگل‌ها و مراتع غرب ایران نیز با خشکیدگی اکوسیستمی عجین شدند تا جایی که امروز 1.2 میلیون هکتار جنگل زاگرسی خشک و بیش از 600 دشت کشور با بحران بی‌آبی و افت سفره‌های آب زیرزمینی مواجه شده است.

صرفنظر از اینکه هنوز هم عده‌ای در تلاش‌اند تا خشکسالی را مسئول نابودی دریاچه ارومیه و بسیاری از اکوسیستم‌های آبی کشور عنوان کنند اما کارشناسان محیط زیست، رشد بی‌رویه جمعیت، توسعه ناپایدار کشاورزی، مدیریت غلط منابع آب و فقدان برنامه آمایش سرزمین را از عمده ترین دلایل نابودی اکوسیستم‌های آبی و منابع جنگلی و مرتعی کشور معرفی می‌کنند.


آیا اقلیم مقصر خشک شدن ارومیه است؟
اما آیا براستی اقلیم مقصر اصلی خشکیدگی بزرگترین دریاچه داخلی ایران است؟
بررسی آمارهای بارش در حوضه آبریز دریاچه در 50 سال گذشته نشان می‌دهد که کاهش چشمگیری در متوسط بارندگی این حوضه رخ نداده است، چرا که متوسط بارش سالانه حوضه آبریز حدود 351 میلی متر بوده که بجز سه سال متوالی از 77 تا 79 که میزان بارش کمتر از حد نرمال بوده تقریباً در مابقی سالها بارش در شرایط نرمال گزارش شده است.

اگرچه مدیر دفتر برنامه‌ریزی ستاد احیای دریاچه ارومیه یادآوری می‌کند که بارش متوسط حوضه در دو دهه اخیر با 18% کاهش به 318 میلیمتر تنزل یافته اما این میزان بارش همچنان بالاتر از حداقل نرمال است و باز هم نمی‌تواند به تنهایی عامل خشکیدگی دریاچه باشد.

با این حال بررسی‌ها نشان می‌دهد که حوضه دریاچه ارومیه در دو دهه اخیر حدود 2 درجه گرمتر شده که به گفته دکتر مرتضی جمالی، پژوهشگر مؤسسه پژوهش‌های اکولوژی و تنوع زیستی مدیترانه در فرانسه، «افزایش 1 تا 1.5 درجه‌ای دما می‌تواند میزان تبخیر سطحی دریاچه را حداکثر تا 2% افزایش دهد. » بدیهی است کمبود بارش و افزایش گرمای هوا در تشدید بحران تأثیرگذار بوده اما عامل اصلی این واقعه نبوده است.

در همین حال زنده یاد کامبیز بهرام سلطانی، بوم شناس برجسته ایرانی که 4 سال پیش درگذشت، معتقد بود قبل از اینکه تغییر اقلیم باعث نابودی دریاچه ارومیه شده باشد این کاهش وسعت دریاچه ارومیه به واسطه مدیریت غلط منابع آبی حوضه است که می‌تواند منجر به نوسانات دمایی در سطح منطقه شده باشد.

او در مقاله‌ای می‌نویسد: «به طور کلی فرآیند تبخیر که متوسط سالانه آن از سطح دریاچه در حدود 1000-1500 میلیمتر برآورد شده است، فرآیندی خنک کننده و کاهنده دمای محیط است. در نتیجه تبخیری که از سطح دریاچه صورت می‌گیرد، بخشی از انرژی حرارتی محیط به صورت گرمای نهان (Latent Energy) از محیط گرفته و دفع شده و در نتیجه آن، در این محدوده شرایط اقلیمی تعدیل می‌یابد.

مفهوم و عملکرد Latent Energy یا گرمای نهان

در حقیقت در همین شرایط اقلیمی تعدیل یافته است که امکان سکونت و تولید در محدوده فضای پیرامون دریاچه ارومیه میسر شده است؛ بدیهی است که با کاهش وسعت دریاچه، انرژی حرارتی دفع شونده نیز کاهش یافته و از این طریق قابلیت دریاچه در تعدیل شرایط اقلیمی محیط کاهش می‌یابد.

این عمل از یک سو بدان معناست که تحت تأثیر کاهش وسعت دریاچه و کاهش سطح تبخیر، دمای محیط و به موازات آن خشکی محیط نیز افزایش یافته که پیامد آن تبخیر بازهم بیشتر از سطح دریاچه و کاهش بازهم بیشتر از وسعت آن است. از دیدگاه تحلیل سیستمی، در این شرایط دریاچه و محیط وارد یک دور مثبت positive feedback loop می‌شوند.

در طبیعت، دوره‌های بازخورد مثبت همواره به تخریب‌های دامنه دار و عمیق منتهی می‌شوند. لازم به یادآوری است آنچه طبیعت و اکوسیستم‌های طبیعی را در حالت تعادل دینامیک حفظ می‌کند، همواره فیدبک‌های منفی است. هر کجا که فیدبک مثبت مشاهده شد، باید بسرعت به دنبال یافتن ردِ پای انسان بود!»

اگرچه تا به اینجا مشخص شده که عملاً عامل اقلیم نقش تعیین کننده‌ای در خشکیدگی ارومیه نداشته اما حتی اگر فرض کنیم که واقعاً خشکسالی مسبب این فاجعه زیست محیطی بوده پس باید دید آیا کشاورزی هم از خشکسالی متضرر شده یا فقط دریاچه ضرر کرده است؟!

گوشه‌ای از کشاورزی با عدم مدیریت صحیح منابع آب

براساس گزارش‌های رسمی سطح زیر کشت حوضه آبریز ارومیه از 335 هزار هکتار در مدت سه دهه، به 680 هزار هکتار افزایش یافته است. بنابراین هرگاه برای هر هکتار بطور متوسط، 10000 مترمکعب آب مصرفی در نظر گرفته شود، بدین ترتیب برای سطح کشت 360 هزار هکتار افزایش یافته، افزایش مصرف آب معادل 3.6 میلیارد مترمکعب می‌شود که در نتیجه از ورودی دریاچه کسر شده است.

وضعیت موجود به وضوح بازتاب آشکار نبود تعادل میان کمیت منابع موجود آب و وسعت اراضی کشاورزی است و این نشان می‌دهد که اگر اقلیم در نابودی ارومیه تأثیرگذار بود امروز نباید شاهد چنین رشدی در کشاورزی می ‌بودیم.

کشاورزی که چه از نظر راندمان آبیاری و چه سطح زیر کشت و چه الگوی کشت، مصداق بارز کشاورزی ناپایدار است. این نوع توسعه ناپایدار کشاورزی در تمام این سالها، با 231 پروژه مطالعاتی و اجرایی از سوی وزارت نیرو عملاً تحت حمایت هم قرار گرفته است.
این پروژه‌ها شامل 88 سد مخزنی، 124 مورد تأسیسات انحراف و انتقال آب، 17 پروژه پمپاژ و 19 پروژه مهار سیلاب و تغذیه مصنوعی است که تا ابتدای دهه 90 بیش از 44 سد و دست کم نیمی از تأسیسات انحراف و انتقال آب آن به بهره برداری رسید.
حال به این همه، اضافه کنید 96 هزار حلقه چاه مجاز و غیر مجاز حفر شده در حوضه را !

Unstable agriculture results

دکتر مسعود تجریشی، مدیر دفتر برنامه ریزی ستاد احیای دریاچه ارومیه می‌گوید: «با وجود وخامت اوضاع، تعداد چاه ها از 64400 حلقه در سال 85، به 88900 مورد در سال 91 افزایش یافت که از این تعداد 48 هزار حلقه غیر مجاز بوده و باید تعطیل شوند چراکه جریان آب زیرزمینی به سمت دریاچه را مختل کرده‌اند.»

از سوی دیگر بسیاری از این چاه‌های مجاز هم، چاه‌های غیرمجازی هستند که در نتیجه چراغ سبز قانونی مجلس در اواخر دهه 80 عملاً مجوز قانونی دریافت کردند تا بیشتر از گذشته پیکره ارومیه را بمکند.

ناگفته نماند وضعیت در سراسر کشور از نظر حفر چاه‌ها وخیم است چرا که تا پایان سال 1392 بیش از 790 هزار حلقه چاه در کشور شناسایی و ثبت شده است که منجر به افت 18 متری سطح آبهای زیر زمینی در 40 سال گذشته است.

افت سطح آب در قنات

حوضه آبریز دریاچه ارومیه با وجود همه این فشارها، به دلیل رشد جمعیت و چرای مفرط دام (2.7 میلیون واحد دامی که 6 برابر حد مجاز است) با فرسایش شدید خاک در نیمی از حوضه هم مواجه است.
همین امر موجب شده تا امروز شاهد بیش از 300 هزار هکتار اراضی بیابانی در پیرامون دریاچه باشیم که بیش از 16 هزار هکتار آن شن‌های روان است و وضعیت دریاچه را بحرانی تر کرده است.

با این حال بودجه تخصیص یافته به سازمان جنگل ها و مراتع کشور برای مبارزه با بیابان زایی حتی از محیط زیست هم کمتر است! بنابراین اگر همه بودجه‌ها بموقع پرداخت و برنامه‌های مصوب دولت اجرایی شود 10 سال طول می‌کشد تا دریاچه به تراز اکولوژیک خود که همان تراز 1274.1 متر است برسد در این صورت دریاچه حدود 12 میلیارد مترمکعب آب نیاز دارد.

بهای خشکیدن ارومیه چه بود؟
به بهانه توسعه کشاورزی، یکی از بهترین پارک‌های ملی ایران و جهان که سه عنوان بین‌المللی را با خود یدک می‌کشید خشک شد. حالا احیای دریاچه مستلزم صرف 6 میلیارد دلار اعتبار دولتی است تا به سطح تراز اکولوژیک خود باز گردد و حدود 22 درصد وسعت دریاچه هم عملاً به دلیل رسوبات، غیر قابل احیا اعلام شده است.

براستی درآمد حاصل از کشاورزی منطقه چقدر بوده است که به خاطرش امروز باید متحمل این همه هزینه شویم تا اثرات زیانبار خشک شدن دریاچه کاهش یابد؟

دکتر عیسی کلانتری دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه می‌گوید: «بر اساس گزارش وزارت جهاد کشاورزی حداکثر درآمد حاصل از تولید محصولات کشاورزی در حوضه ارومیه تنها 1.1 میلیارد دلار بوده حالا 5 برابر این مبلغ را باید هزینه کنیم تا دریاچه احیا شود.» اما این همه ماجرا نیست!

برخی هنوز به طرح‌های ستاد احیای دریاچه ارومیه به دیدۀ تردید می نگرند. اینان معتقدند شاید روزی آب در دریاچه جاری شود اما این به معنی بازسازی و احیای اکولوژیک دریاچه نیست.

واقعیت اینست که دریاچه ارومیه در تمامی هزاران سال گذشته یک اکوسیستم زنده و پویا بوده که با محیط و موجودات پیرامون خود در ارتباط متقابل بوده است. درحالیکه امروز به این دریاچه به مثابه یک چاله آبی نگاه می‌شود که برای جلوگیری از ریزگرد‌ها باید به هر نحوی که شده با آب پر شود.


به نظر می‌رسد آنچه در فرایند احیای اکولوژیک دریاچه ارومیه باید جدی گرفته شود، یاری جستن از کادر پزشک متخصص یعنی «اکولوژیست ها» است.

در غیاب اکولوژیست ها، مهندسان بی‌شماری در حوزه آب و زمین و عمران و سد و کشاورزی و… جمع شده‌اند تا دریاچه را بار دیگر مهندسی کنند در حالیکه باید بیشتر اکولوژیست ها در کادر درمانی شان همکاری کنند.
درغیر این صورت، در خوش بینانه ترین حالت می‌توان گفت اگر هم ارومیه در سال 1402 پر آب شود بدون شک دیگر واجد ارزش‌های یک پارک ملی و یک اکوسیستم بکر نیست.

چرا که بسترش به بهای استخراج نمک و املاح تراشیده و گوشه‌ای دیگر از این بستر تحت عملیات عمرانی و سازه‌ای زیر و رو شده و گاه مصب رودخانه تا داخل دریاچه لایروبی و کانال کشی شده و پوشش گیاهی و جانوری منطقه نیز به سبب سالها خشکیدگی و تغییرات محیطی تا حد زیادی دستخوش تغییر و آسیب خواهد شد.

به هر حال، همگان تأکید می‌کنند که چاره‌ای جز احیای دریاچه نیست در غیر این صورت با تداوم خشکیدگی دریاچه، منطقه وسیعی تا شعاع 500 کیلومتری دریاچه، متأثر از طوفان‌های نمکی، نابود می‌شود همچنانکه یکی از طوفان‌های حاصل از نابودی دریاچه آرال در شوروی سابق در سال 2008 میلادی تا شعاع 650 کیلومتری دریاچه، گسترش یافت.

در سال 1393 آزمایشی برای بررسی تاثیر طوفان‎های گرد و غبار بر سلامتی کودکان سن مدرسه انجام شد و 88 دانش‌آموز از روستاهای آق‌گنبد، گیمچی و سرای در استان آذربایجان شرقی مورد مطالعه قرار گرفتند.

نتایج بررسی نشان می‌داد که خشکی دریاچه ارومیه تا همین مرحله هم سلامت مردم را تحت تاثیر قرار داده است. 21% از دانش آموزانی که مورد مطالعه قرار گرفته بودند، گفتند که تنفس با خس‎خس سینه را تجربه کرده‌اند. 14% آنها در سال‌های گذشته خس‌خس سینه داشتند و 30 درصدشان از وجود سرفه‎های خشک، 13% صدای سوت در تنفس، 8% صدای سوت در سال‌های گذشته و 10% اختلالات خواب به دلیل تحریک سیستم تنفسی گزارش دادند.

در این بین 9% دانش آموزان هم دچار گرفتگی مجاری و محدودیت تنفس بودند.

خطرناک‌ترین و شایع‌ترین بیماری‌های ناشی از طوفان‌های نمکی دریاچه ارومیه عبارتند از:

1- تخریب بافت‌های ریوی: با ورود غبارات نمکی – سیلیسی، ابتلا به بیماری‌های آسم و برونشیت تقریبا قطعی است و این منجر به تخریب بافت ریه و مشکلات درمان نشدنی دستگاه تنفسی می‌شود.

2- سرطان مری: مطالعات نشان می‌دهد که استنشاق گرد و غبار نمکی ریسک ابتلا به سرطان مری را در مناطق تحت نفوذ طوفان نمک بیشتر می‌کند. مضاف بر اینکه مواد صنعتی، سموم، کودها و آفت‌کشهای کشاورزی مربوط به سنوات قبل که در کف دریاچه رسوب کرده‌اند، بیماری‌زایی این طوفان‌ها را شدت می‌دهند. 

3- آسیب به دستگاه‌های داخلی: طوفان‌های نمکی، آرسنیک موجود در محیط را بیشتر می‌کنند و غلظت بیش از حد آرسنیک باعث بروز زخم‌های پوستی، ناهنجاری‌های مثانه‌، مشکلات سیستم عصبی و آسیب‌های کبدی می‌شود.

و اینچنین است که با سوء مدیریت منابع آبی، درس عبرتی می‌شویم برای سایرین!

موضوع “خشک شدن دریاچه ارومیه” در کتاب جغرافیای سال دهم دبیرستانهای استرالیا، بعنوان یکی از مثال‌های تشریح موضوع انتقال آب، سوء مدیریت منابع آب و پیامدهای زیانبار آن مطرح شده است.